سلام و احترام و عذرخواهي از تاخير در قلمي كردن اين متن درباره‌ي ارتكابات اخير كه اميدواريم به اين زودي‌ها پايان نداشته باشند ...

اين پروژه، يك تمرين سيال است؛ همانند يك طناب كه يك سمت آن در دستان ديگري‌ست و سمت ديگر در دست ما؛ موج‌هايي مي‌سازيم و رفت‌و‌بازگشت‌ها ممكن است در هم تداخل كنند و دست‌كم برخي جاها مي‌شود كه هم‌افزا باشند ...

 


1.

نكته‌ا‌ي مدت‌هاست در ذهن ول مي‌گردد و تلنگر مي‌زند كه هواي من را داشته باش! براي توضيح بايد به ادبيات داستاني پناه برد:

تعداد بسياري از داستان‌ها، يك راوي غالب دارند / براي مثال اول‌شخص يا سوم‌شخص / و يك طرح خطي براي روايت

تعدادي ديگر از داستان‌ها، چنان كه معروف شده "جريان سيال ذهن" ناميده مي‌شوند و تغيير نابه‌گاه و مكرر سير داستان و راوي، وجه تمييز و طريق توليد آن‌ها است ...

در اين روزهاي ايران، راوي كه از تمام داستان آگاه باشد و به تعبيري داناي كل باشد كه منسجم و پيوسته و بر يك مسير از ابتدا تا به انتها را نقل كند، بعيد است ... ممكن نيست. اين‌جا، بيش از هميشه، هُرم روايت‌هاي درهم‌تنيده و قطعه‌قطعه داريم و اتفاق‌ها در ميانه‌ي آن، گاه ساكت و ساكن و گاه با پژواك‌ و پاره‌پاره شكل مي‌گيرند ...



مسئله‌ي بنيادي در اين پروژه آن بود و هست كه چگونه شور و شيدايي سراسيمه‌‌اي را كه در هنگام عكاسي تجربه مي‌شود، تصوير كنيم ... در اين ويرايش چنان كه خواهيد ديد، برش‌ها‌يي كه لبه‌هاي قاب ايجاد كرده‌اند، صريح‌تر شده و دوربين نزديك‌تر شده است ...

لاي دست‌و‌پاي آن‌ها رفته‌ايم و كم‌كم جنبه‌هاي خصوصي بيشتري هم مشاهده مي‌كنيم ... با ما ندارتر شده‌اند.

كم‌وبيش جرات و توان ريسك پيدا كرده‌ايم و اين‌طور دوربين را مي‌توانيم تا نزديك‌تر ببريم ... فاصله‌ي كانوني عدسي، در تمام عكس‌ها، بيست‌و‌چهار ميليمتر است و به واسطه‌ي آن زاويه‌ي ديد دوربين باز است و جاهايي كه برش‌هاي بدن‌ها و موتورها را در پلان نخست مي‌بينيد، فاصله‌ي دوربين با موضوع، كم‌تر از يك متر است ... اين نزديكي را مخاطب هم احساس مي‌كند.

بوي سكرآور عرق تن و الكل و ادكلان را كه در هم تركيب شده‌اند مي‌شنويم و شاتر را فشار مي‌دهيم ... صداهاي درهم‌رفته‌ي موسيقي شيش‌و‌هشتي چنان بلند است كه مغز را به تب‌و‌تاب مي‌اندازد و همين‌طور كه قدم مي‌زنيم هيجان اين گروه در تلاطم آن گروه تحليل مي‌رود و ريتم‌ها جايگزين هم مي‌شوند و اين‌جا و آن‌جا صداي داد و فرياد و لنتراني‌ها با اين ملغمه‌ي پرآشوب تلفيق مي‌شود ...

جوان مي‌شويم ...

عطر عرق تازه‌ي تن دختران و پسران جوان و بوي سيگار و توتون و حشيش و تيزي سمباده‌وار خاك تازه يا ناي خاك باران‌زده و طعم گوشت كباب‌شده و ... همه همراه با تلخي عريان الكل ...

اين‌ها روياها و ترس‌هاي نسل‌هاي قبل‌تر را زندگي مي‌كنند. صريح و وحشي ...

صراحتي كه دارند و ترس را به بازي مي‌گيرد، سبب مي‌شود كه به آن‌ها احترام بگذاريم.

كتاب‌هاي اخلاق در لاي دست‌و‌پاي آن‌ها تبديل به ناموس و غيرت مي‌شود ... گاهي خشونت مي‌شود ... آنجا هم صريح و وحشي ...

دوست نداريم كه داوري كنيم يا متهم كنيم ... تنها توصيف مي‌كنيم ... كاش كارها را هم به رنگ توصيف، تلقي كنند.

 


2.

مدتي است كه پيوسته به خودمان فشار آورده‌ام كه راهي بسازيم تا احساس تپش همزاد زمان ـ زمانه‌ و حال‌و‌هواي فضا (ambience) ي تجربه‌هاي ايشان را هم به عكس‌ها اضافه كنيم. به ويدئو پناه آورده‌ايم ...

هندي‌كم ساده ... لنز دوربين را زوم مي‌كنيم روي جزئيات بدن‌ها و رابطه‌ها ... چنان كه چشم‌ها فوكوس مي‌شوند بر اين لحظه‌ها ...



يك مونتاژ سريع ـ سرسام‌آور ـ هجومي از پلان‌هاي پرتحرك دخترها و پسرها ... بدن‌ها ... رابطه‌ي دست‌ها و تن‌ها ...

تجربه‌هاي (Jonas Mekas) و لحن فيلم (City of God) را مورد نظر خواهيم داشت.

يك لاين صداي ويدئو، صداي خشمگين گاز دادن‌هاي موتورها باشد كه در هم مي‌رود و به شور ناظران در صحنه، پاسخ مي‌دهد؛ لاين دوم، صداي موسيقي‌ها با ترانه‌هاي قرطان كه بيشتر درباره‌ي شب‌هاي مستي است و يا مستقيم درباره‌ي تن و بدن ...

تصويربرداري با سه دوربين، بنيان پيرنگ ويدئوها خواهد بود ...

دوربين نخست: تصويرهاي سريع و پرتپش از آمبيانس محيط خواهد بود / دوربين كيفيت تصوير كمي دارد و همراه با لرزش دوربين، تصاوير محو و بريده بريده هستند / حتي پلان‌هاي ساكن هم به جهت لرزش دوربين، تپش دارد / اشاره به فضاي نامنسجم ميدان پروژه است / به واقع هم، آنجا هيچ كدام از ناظران، تصويري با وضوح و قطعي به خاطر ندارند / يا سرشان گرم است و يا با دوستان‌شان سرگرم هستند و يا ميان هيجان محيط چشم‌هاي‌شان اينجا و آنجا دودو مي‌زند ...
دوربين دوم: تصويرهاي پرتحرك و چهره‌ها و موقعيت‌هايي كه لمس مي‌شوند ... و وضوح را به رخ مخاطب مي‌كشند: حالات چهره ... آدم‌هايي كه اطراف ايستاده‌اند و نگاه مي‌كنند، جزئيات لباس‌ها / مارك‌ها / آرايش‌ها / تتوها / چشم‌ها / لب‌ها / دست‌ها (ابزار ما كيفيت متوسط داشته است ولي با وجوه كيفي نمايش روي اينترنت همخوان است).

دوربين سوم: تصويرهاي كوتاه و با سرعت پائين شاتر از پرتره‌‌ها (مستقيم / خنثي / از روبه‌رو / تمركز بر بدن و حالات چهره) خواهيم داشت / اين چهره‌ها كه كيفيت ديداري بالايي دارند شخصيت‌هاي داستان هستند: انگار كن ساكن شده‌اند براي عكاسي، ولي تصوير متحرك خواهد بود: حس نابه‌جايي بدن‌هاي مادي و واضح در پيرنگ پرتپش و محو

 

مي‌توانيم چنين اقدام فني را با تمايز كيفي دوربين قطع بزرگ و دوربين سيال سردستي مقايسه كنيم ...

براي مثال عكس‌هاي نن گلدين در مقايسه با نيكلاس نيكسون ...

عكس‌هاي نن گلدين، تپش و تنش رابطه‌ها است و دوربين سيال و وضوح اندك است / عكس‌هاي نيكلاس نيكسون شخصيت‌سازي براي بدن‌ها و رابطه‌ها است؛ عكس‌هايي كه بيان متعالي جنبه‌هاي جسماني و نفساني ارتباط آدم‌ها است ...



  به خاطر لرزش زياد دوربين، حتي سوژه‌هاي ساكن هم حركت دارند ... اين لحن فيلم خواهد شد.

پيش‌بيني قاب را هنگام تصويربرداري به نحوي مديريت مي‌كنيم كه سوژه را در كادر‌هاي كم‌و‌بيش بسته و پرفشار، دنبال كنيم و بعد بگذاريم كه از كادر خارج شود ... حسي از تسلط بر قاب را تداعي خواهيم كرد تا احساس نشود كه سوژه از دوربين فرار مي‌كند.

اگرچه منطق مونتاژ، جامپ‌كات‌هاي پي‌درپي است؛ يك‌دستي نور هنگام تصويربرداري به واسطه‌ي نور عصرگاه، حفظ خواهد شد و انسجام ديداري كات‌ها را فراهم مي‌آورد.

اتصال ديداري و مونتاژ موفق تصويرهاي شب به مجموعه ساده نيست؛ آتش را همچون رشته‌ي ارتباط پيرنگ داستان، اينجا و آنجا خواهيم داشت. اين شعله پيش‌بيني آينده است ...

هنگام تصويربرداري در پلان‌هاي باز در جلوي دوربين (پيش‌زمينه) اشيائي خواهند بود ... هنگام قدم‌زدن با دوربين، پشت فردي كه حركت مي‌كند، تصوير حركت خواهد كرد ... با چنين تمهيداتي، حركت بين قطع‌هاي مختلف تصوير (زاويه‌هاي باز تا زاويه‌هاي بسته) را در مونتاژ فراهم خواهيم آورد.

از زوم‌هاي نرم كه ضرباهنگ كار را پائين مي‌آورد به سمت زوم‌هاي كوتاه و شلاقي خواهيم رفت ...

مشابه جامپ كات‌ها: سريع / يك پله زوم / بعد فاصله‌ي كانوني ثابت

زوم‌ها خيلي طولاني و بين نماهاي خيلي باز يا خيلي بسته نخواهند بود؛ به عنوان مثال از مديوم شات به مديوم كلوزآپ خواهيم رفت.

از تپه‌ها هم ويدئو خواهيم داشت تا جغرافياي (مكان و زمان) را بسازيم: گردنه / تپه‌ها / ترافيك ماشين‌ها

تعامل شخصيت‌ها با دوربين

اين جنس از تصويرها كه احساس شيطنت و ارتباط با مخاطب را تشويق خواهند كرد.

اگر بشود؛ دوربين را به دست خودشان خواهيم داد تا دست‌به‌دست بچرخد و از نقش ناظر به نقش فاعل مبدل شود.

 شايد مهم‌ترين انگيزه و انرژي برانگيزاننده، sexuality است ...

در عكس‌ها محيط كمابيش مردانه است؛ بازيگر مردها هستند؛ دخترها را در ويدئوها مرور خواهيم كرد ...


 

آمده‌اند تا ديده شوند ... تا ثبت شوند ... تا به‌حساب بيايند ... وجه اتصال آدم‌ها در ميان سرعت و تپش و تنش و هُرم فضا ...

 


3.

در خلال تمام اين پرت‌و‌پلاها، فكر كرديم كه كجا بايد كار را ارائه كرد.

به يمن تلاش دانشجويان، چيزكي از جنس اتفاق در هنرهاي زيبا چشم به جهان گشوده و امسال پنج ساله مي‌شود.

سالانه‌ي عكس دانشجويان دانشكده‌ي هنرهاي زيبا ...

به قول دن كورلئونه در پدرخوانده: پيشنهادي مي‌دهيم كه نتوانند رد كنند!


1. بستر ارائه‌ي كار يك سايت اينترنتي خواهد بود.

تلاش كرده‌ايم تا بستر ارائه يك فرصت فرارونده باشد: همرساني روي اينترنت تا حدود بسيار در اختيار خود ما است و كرانه‌هاي آن را خودمان مي‌سازيم تا كار را قدم‌به‌قدم جلو ببريم و پيوسته صورت ديداري آن را ميان خودمان به اشتراك بگذاريم و گفت‌و‌گو كنيم تا قدم‌هاي بعد پيش‌انديشيده باشد.

همچنين امكان آن را خواهيم داشت تا در فرصت ارائه‌، با مخاطب در تعامل باشيم و پروژه را تا زماني كه "دردست‌انجام" است، پيوسته به‌روز كنيم.

2. به سبب آن كه طراحي سايت جديد را بايد برون‌سپاري كرد و چون هنوز ايده‌ي منسجم و بدون درزي درباره‌ي صورت ديداري و فرصت‌هاي فراهم شده‌ي لازم نداريم، از صورت اكنون آن استفاده خواهيم كرد.

صورت ساده‌ي گرافيك موجود، براي موقعيت اكنون پروژه مناسب است و تنها يك ايراد جدي دارد: نمايش روي مانيتورهاي كوچك همانند موبايل و تبلت با مسئله همراه است؛ كه در طراحي دوباره‌ي سايت و در چشم‌انداز ميان‌مدت، رفع خواهد شد.

3. يك سوتيتر جديد در منوهاي سايت فراهم آورديم: مشق‌هاي مشاركت‌محور / PARTICIPATORY PRACTICES

اين مشق‌ها مداخله‌ي مبتني بر انگيزش امر مشاركت در مناظر شهري و چشم‌اندازهاي اجتماعي خواهند بود.

4. در قدم‌هاي نخست عنوان پروژه Gen Z RIDERS بود؛ بر آن شديم كه آن را به (بي‌نام ـ شماره 1 / NAMELESS - No 1) تغيير بدهيم:

متن گونترگراس خيلي به حال‌و‌هواي ذهن ما نزديك است و احساس مي‌كنيم به آنچه در حال روايت آن هستيم هم بسيار شباهت دارد؛ اما نسل زي، چون اسباب دست جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان و ... شناسان بوده است، مفهومي است كه شكلي از داوري و برخورد گونه‌شناسانه را با خود يدك مي‌كشد ... اين شد كه فكر كرديم بايد از خير آن گذشت ... مفهوم پنهان در عنوان جديد، به هويت واقعي جوان‌هاي اين پروژه و باقي جوان‌هاي اين جغرافيا نزديك است ... و يادآور LESSNESS بكت خواهد بود. 

با خودمان فكر كرده‌ايم كه در مسير استمرار پروژه، به‌نوعي موقعيت namelessness هم اشاره خواهيم داشت ... تا چه شود.

5. info     نخست بخشي از متن گراس از داستان 1995 كتاب "قرن من" را آورده‌ايم و در پايان مخاطب را تشويق كرده‌ايم كه پنداشت خود را از مشق‌ها مكتوب كند و با ما به اشتراك بگذارد؛ برخي از اين متن‌ها را منتشر خواهيم كرد و اين‌گونه كار ما بيشتر فرم interactive پيدا مي‌كند.

6. Practice Intro     نقطه‌ي ورود به تجربه‌هايي است كه مهيا كرده‌ايم.

شامل چهل عكس همراه با ويدئو است كه براي انتقال حال و هوا و مختصات جغرافيا و تجربه‌هاي بودن در آنجا توليد شده‌اند.

سعي كرديم كه دو چيز متمايز را با عكس‌ها و ويدئو توليد كنيم. عكس‌ها درباره‌ي چشم‌انداز اجتماعي است در اتصال با انديشه و ويدئو همان منظره‌ها را در اتصال با احساس جسماني مرور مي‌كند؛ هر دو بخش با حركات تند و سيال دوربين TAKE شده‌اند؛ از ميدان (مكان حضور و وقوع رويدادها) آغاز مي‌كنند و در مرزهاي واقعيت باقي مي‌مانند.

7. Practice 01 to 07     هر مشق يك ويدئوي كوتاه (حدود يك دقيقه) است؛ اين ويدئوها در نسبت با عكاسي توليد شده‌اند؛ سناريو يا روايت يا چيزي شبيه به آن ندارند؛ به استقبال يك موقعيت مي‌روند و برش‌هايي از آن را كنار هم مي‌گذارند؛ چنان‌كه عكس بيرون از قاب در مكان و زمان كش بيايد...

شبيه به آرايه‌هاي ادبي در تماس با برش‌هاي كوتاه از زمان. چون ويدئوها به صورت لوپ: حلقه‌ي تكرار ساخته شده و به نمايش درآمده‌اند، به توهم يك زمان نامتناهي اشاره دارند. سرگيجه‌ي مسحوري كه پايان ندارد.

شبيه عكاسي است كه دارد خواب مي‌بيند؛ لحظه‌ي ثبت عكس كش پيدا مي‌كند ولي هنوز خبري از روايت نيست.

پانويس‌هاي متواتر و مكثر هر مشق را مخاطبان خواهند ساخت: چنان كه در متن info از ايشان خواسته‌ايم تا تجربه‌هاي نوشتاري خودشان را با ما به اشتراك بگذارند.

8. Practice Outro   اتمام تجربه‌هاست و خواستيم كه پايان جمله، نقطه نداشته باشد...

فكر كرديم مي‌رويم در ذهن و اشاره به استمرار خواهيم كرد؛ پس هم عكس و هم ويدئو با حركات تند و سيال دوربين MAKE شده‌اند:

از ميدان (مكان حضور و وقوع رويدادها) آغاز مي‌كنيم و مرزهاي واقعيت را مي‌گذاريم و وارد خيال مي‌شويم و به كودكي مي‌رويم و چيزهايي از روزگارمان را تجربه مي‌كنيم كه سياه‌سفيد هستند يا لايه‌لايه و حفره‌حفره و تودرتو ...


گراس از واژه‌ي مسحوري (ecstasy
استفاده مي‌كند تا حال‌و‌هوايي را كه مشاهده مي‌كند با كلمه‌ها وصف كند.

مسحوري، دست‌كم دو جنبه دارد:

"شعف و خوشي" است كه از وصف مي‌گذرد و سويه‌هايي از "وجد و خلسه و الهام" را تجربه مي‌كند.

 introشعف و خوشي براي فردي است كه هنوز پايش روي زمين است؛

 outroبراي همان او است كه اين‌بار رو به جهان رويا دارد و شادي‌هاي عميق و دردهايش را هم به‌خاطر مي‌آورد...

9. extended info     "مرگ مولف" و اسطوره‌هايي كه پيرامون آن ساخته‌اند، گاهي موجب مي‌شود كه او سكوت كند و بخش‌هايي از معنا كه ممكن است به آن‌ها دلبستگي داشته باشد، اين ميان فراموش شوند؛ از سوي ديگر پندار ما براي نخستين بستر ارائه‌ي اين كار، سالانه‌ي عكس دانشكده‌ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود؛ پس جنبه‌هاي ترويجي و به اشتراك‌گذاشتن ايده‌ها چنان كه از دانشگاه انتظار مي‌رود، مي‌توانست بخشي از مضمون كار باشد؛ اين شد كه اين بخش را ساختيم.


لحن متن نامه‌نگاري است ... چنان كه ممكن است يكي واگويه‌هاي خود با سايه‌اش را بنويسد ...

اگرچه اين متن، در قالب چند نامه‌ براي يك آدم واقعي در جهان واقعي نوشته شد كه خط به خط آن را خواند و همراهي‌مان كرد؛ ولي براي مخاطب، اين بخش تنها اشاره‌‌هايي است بر آنچه مي‌خواستيم و شد؛ يا نشد.

  

 

و چنين است و بود كه نامه نبشته شد ... به روزهاي زمستان هزاروسيصدونودونه

در ميان فساد افسارگسيخته و هجوم و تب‌و‌تاب بيماري و مردم خسته و ايشان، كه مسحوري را مشق مي‌كنند.